سلام
یک ادیت باحال
شما میتونید عکس مورد نظرتون رو بدید تا برای شما درست کنم
البته اونی که درست کردم کجه صاف درس میکنم
سلام
یک ادیت باحال
شما میتونید عکس مورد نظرتون رو بدید تا برای شما درست کنم
البته اونی که درست کردم کجه صاف درس میکنم
سلام
عکس از رز بیلسنسلام
یک مسابقه
هرکی بتونه این عکس رو توری ادیت کنه که پس زمینش نباشه
5 عدد عکس لیدی باگ با کیفیت
3 عدد عکس استار با کیفیت
6 عدد عکس رز بیلسن با کیفیت
بای
روزی روزگاری در جنگلی پونی به نام نارجک زندگی میکرد
اما او خیلی کوچک بود ولی با این وجود پدر و مادرشو در سه
سالگی از دست داد و با هیوان خونگیش که یک سگ بزرگ بود
زندگی میکرد ده سال بعد که در جنگل بود دری دید و از اون
در اوبور کرد اما سگش میترسید نارنجک گفت:نترس بیا اینجا
رو ببین اما سگش از اونجا نمیترسید از زاهر نارنجک ترسید
و گیف:نارنجک یک نگاهی به خودت بنداز نارنجک خودشو نگاه
کرد و دید شکل اودم شده اون خیلی ترسی و دید دیگه دری
پشتش نیست اون خیلی ترسید و دید بعضیها بال دارن و
بعضیها یک گردنبند که جادوییه اون خیلی ترسیده بود
رفت تا با کسایی که نه بال دارن نه گردنبند جادویی باشه
نارنجک از یکی از اونها پرسید:ببخشید اینجا کجاست
من چرا این شکلیم ؟یکی از اونها پرسید :مگه از کجا
اومدی ؟ نارنجک گفت:من در یک جنگل در یک جایی به نام
پونی ویل اومدم یک روز داشتم قدم میزدم که یک در دیدم
و رفتم داخلش و اینجا اومدم بعد در قیب شد بعدش که دیدم
اینشکلیم یکی دیگه از اونها گفت:واقعا من که هیچ دری ندیدم
از زمان بچه گیم!!!نارنجک گفت : اما من از یک در اومدم
یکی از اونها گفت:بچهها بیاین بریم تا چند دقیهی دیگه
باید بریم عروسی خواهرم و یکی دیگه راستی اسم تو چیه
نارنجک :اسم من نارنجکهای کاش میتونستم بیام یکی از اون
ها گفت :تو میتونی بیای این عروسی بدون کارت دعبته و همه
میتونن بیان تو هم بیا اون جا خوش میگزره نارنک:ام راستی
اسم تو چیه میشه بدونم اون گفت اسم من ماریا هست
نارنجک : ماریا میتونی با من دوست بشی؟ ماریا :الته متمعنم
دوستهای خوبی برای هم میشیم حالا بیا بریم
...این داستان ادامه دارد
نویسنده:(بشری مصطفوی)
سلام
بگران میراکلس
قشنگه
مال خودمه
قشنگهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
سازنده امیررضا مصطفوی بادر بنده البته فکر نکنم بگراند به دردم بخوره
تعداد صفحات : 0